
به گزارش خبرگزاری پایگاه خبری گون آیدین:
معروف است میگویند، ما ایرانیها مردهپرست هستیم. یعنی بیشترمان قدر و قیمت آدمهای زنده را نمیدانیم، تازه وقتی مرد یادمان میافتد چه گوهری را از دست دادهایم. حالا اگر آن که میمیرد آدم مشهور و چهره شناختهشدهای باشد، داستان کمی فرق میکند. خیلی از این آدمهای مشهور بعد مرگ تیتر یک میشوند مثل مریم میرزاخانی مرحوم و تازه خیلیهایمان برای اولین بار بعد مرگ با اسم و رسم و افتخارات آنها آشنا میشویم. حالا این وسط بعضیها هم حسابی جوگیر میشوند و چنان در مورد زندگی و زمانهی مرحوم مینویسند که اگر کسی نداند فکر میکند رفیق گرمابه و گلستانش بودهاند، در حالی که مثل بیشتر ما همین دو روز پیش بهواسطه خبر مرگ شناختهاند! عموماً هم برای حفظ پز روشنفکریشان به من و شما و عوامالناس سرکوفت میزنند که خاک بر سرتان که تا قبل از مرگ نخبههای مملکتتان را نمیشناختید و اصلاً خلایق هرچه لایق!
اما حتی این مردهپرستی باکلاس و روشنفکرانه هم فقط تا پایان شب هفت طول میکشد و بعد همه چیز به منوال عادی برمیگردد تا سروکلهی مرده مشهور دیگری پیدا شد. برای همین شمس تبریزی از ما میپرسد: «چرا مردهپرست و خصم جانیم»؟! واقعاً ما هیچجوره قدر زندگی و زندگانمان را نمیدانیم، از بس که مردهپرستیم!
حالا مردهپرستیمان به کنار با حسرتخوری مداوممان چکار کنیم؟! مایی که بهقول ناظم حکمت سهممان از زندگی این بوده که نام حسرتها را ازبر باشیم. در همین روزهای اخیر چهقدر سر قضیهی «سیام» حسرت خوردهایم؟! سیامک صاحبدل برهان خواننده جوان تبریزی که در ترکیه طوفانی به پا کرده و آهنگهایش رکورد شکسته است؛ کسیکه تا همین چندوقت پیش در تبریز و محلهی طالقانی نوحهخوانی میکرد و شناخته شده نبود. حسرت بابت اینکه سرمایه فرهنگیمان به جای ایران، آذربایجان و تبریز در ترکیه به بار مینشیند! حسرت بابت همهی سیامکهای بیصاحب در وطن که در بیرون از مرز به شکل سیام زیر بال و پرشان را گرفتهاند.
اما حسرت بخوریم که چه؟! مگر ما چه گلی بر سر ماندگانمان زدیم که سیام را بابت مهاجرت سرزنش کنیم؟! چندنفرمان غلامحسین بیگجهخانی را میشناسیم؟! اصلاً میدانیم کی و چه سالی و چطور مرد؟! کجا مدفون است؟! بیگجهخانی که میگویم چهره بیبدیل تار ایرانی است و از استادان بهنام مکتب تبریز. هنرنماییاش با محمود فرنام در جشن هنر شیراز را ببینید تا بدانید از چه اعجوبهای حرف میزنم؛ ایضاً خود همین محمود آقا فرنام.
آنها برخلاف چهرههای مشهور در غربت مردند. کسی یادشان نکرد، حتی حالا هم از یادها غایبند! مثل علی سلیمی که اگرچه با آهنگ آیریلیق شهرت جهانی یافته، اما همچنان در آذربایجان و تبریز مهجور مانده است. بله! سهم ما تا اطلاع ثانوی حسرتخوری است برای مردگان بینامونشانمان، ماندگان غریبمان و رفتگان بیصاحبمان!
بعضیها انواع گیاهان را خوب میشناسند برخی انواع ماهیها را من انواع جداییها را. بعضیها نام ستارگان را از بر میدانند من نام حسرتها را...