سقوط آزاد ریال؛ معیشت نفسهای آخر را میکشد
گون آیدین: دیگر هیچ عدد و رقمی در بازار ارز و معیشت، شگفتآور نیست. دلار از ۹۱ هزار تومان هم عبور کرد و سقوط ریال با سرعتی بیسابقه ادامه دارد. آنچه تا دیروز یک فاجعه بود، امروز به یک واقعیت عادی تبدیل شده است. مردم زیر بار این فشار کمر خم کردهاند، اما نمیتوانند به این "عادی شدن" تن دهند.

گون آیدین،ریالی که دیگر پول نیست! پول ملی، اصلیترین نماد قدرت اقتصادی یک کشور است، اما در ایران سالهاست که ریال کارکرد خود را از دست داده است. دیگر با چند اسکناس، حتی خرید سادهترین مایحتاج زندگی ممکن نیست. حقوق کارگر، کارمند، معلم و بازنشسته، هر روز که میگذرد، به یک شوخی تلخ شبیهتر میشود. مردم برای خرید یک کیلو گوشت، یک کیلو برنج، یا حتی یک بسته شیر، ناچارند حساب و کتاب کنند که آیا با آنچه در جیب دارند، سر ماه دوام میآورند یا نه.
وقتی از این وضعیت فاجعهبار صحبت میکنیم، نمیتوان فقط به "تحریم" اشاره کرد. بله، تحریمها فشار آوردهاند، اما مگر تمام کشورهای دنیا در وضعیت ایدهآل اقتصادی هستند؟ چه چیزی باعث شده که در ایران، کوچکترین نوسان در بازار جهانی، معیشت مردم را تا مرز نابودی ببرد؟ پاسخ ساده است: سوءمدیریت، فساد سیستماتیک، و تصمیمگیریهای غلطی که دهههاست پایههای اقتصاد را فرسوده کردهاند.
دولتی که باید حافظ ارزش پول ملی باشد، با سیاستهای غلط، خود به عامل اصلی بیارزش شدن ریال تبدیل شده است. از چاپ بیرویه پول گرفته تا سرکوب مصنوعی نرخ ارز و توزیع رانتهای کلان در بازارهای مختلف، همگی به فروپاشی تدریجی قدرت خرید مردم کمک کردهاند.
شاید برای مقامات اقتصادی، این سقوط فقط یک "نمودار" باشد، اما برای مردم، یعنی کوچک شدن سفرهها، یعنی حذف شدن دارو از سبد خرید، یعنی ناتوانی در پرداخت اجاره خانه، یعنی فقر مطلق. وقتی حقوق یک کارگر به اندازه چند دلار در ماه میشود، دیگر نمیتوان از "معیشت" حرف زد. دیگر نه برنامهای برای آینده باقی میماند، نه امیدی برای بهتر شدن اوضاع.
کارگری که در کارخانه کار میکند، معلمی که در کلاس درس میدهد، پزشک و پرستاری که در بیمارستانها فعالیت میکنند، همه و همه، با سوالی بیپاسخ مواجهاند: تا کی؟ تا کی قرار است این چرخه معیوب ادامه یابد؟ تا کی قرار است دولتها فقط وعده دهند و در عمل، مردم را فقیرتر کنند؟
سقوط اقتصادی ادامه دارد... اگر از مردم بپرسید که آیا امیدی به بهبود دارند، پاسخ بسیاری از آنها یک "نه" قاطع است. وقتی هر روز با یک نرخ جدید دلار از خواب بیدار میشوند، وقتی قدرت خریدشان به صفر نزدیک میشود، دیگر حتی توان اعتراض هم ندارند. این نقطهای است که هر اقتصادی، از نفس میافتد. اینجا، نه دیگر سیاستهای موقت جواب میدهد، نه شعارها و وعدهها.
این اقتصاد، این معیشت، دیگر روی پا نیست. سقوط، کامل نشده، اما هر روز عمیقتر میشود. و در این میان، تنها چیزی که مردم میخواهند، یک روزنه امید است؛ روزنهای که هر روز، تنگتر و دورتر میشود.
نویسنده: جعفر ساعینیا