جامعه 1404/02/21 14:45:52 | کد خبر: 12981

ایرانشهر، هیولایی که وطن را بلعید

گون آیدین: سرزمینِ یک روایت، یک زبان، یک صدا؛ و هزار خاموشی؛ جایی که تفاوت به چشم تهدید دیده می‌شود و تنوع به‌سان جرم، جایی که زبان‌ها در سکوت جان می‌سپارند و روایت‌ها با تیغِ یکدستی قربانی می‌شوند، تا ایران تنها با یک صدا نفس بکشد و هزاران صدا در خاموشی جان دهند.

سیاست‌های مرکزگرایانه در ایران، نه تنها میراثی از دوران پیشین بلکه پروژه‌ای ناتمام و پیوسته در ساختار حکمرانی معاصر است که در آن، تمرکز منابع، قدرت، و توجهات در پایتخت، بازتولید می‌شود.

تهران نه صرفاً یک شهر، بلکه به نماد و معیار تبدیل شده است؛ جایی که توسعه، فرهنگ، سیاست و حتی «ملی بودن» از آنجا سنجیده می‌شود. هر آنچه بیرون از این مدار باشد، به حاشیه‌ای از توجه و اعتبار رانده می‌شود.

داده‌های رسمی از مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۲ نشان می‌دهد که بیش از ۶۰ درصد سرمایه‌گذاری‌های کلان، در محدوده‌ای کمتر از ۳۰۰ کیلومتر از پایتخت متمرکز شده‌اند. این تمرکز نه نشانه‌ی توسعه‌ی متوازن، که بیانگر یک شکل از اشغال جغرافیایی با رویکردی سیاسی است؛ جغرافیایی که با خط‌کش ایدئولوژی طراحی شده و نه بر اساس نیازهای واقعی مناطق مختلف کشور.

در این میان، اندیشه ایرانشهری، به ابزاری برای حذف و همگون‌سازی فرهنگی بدل شده است. در دنیای ایرانشهریها، گویی تنها یک زبان معتبر وجود دارد؛ زبانی که خود را بر فراز تمام زبان‌ها می‌نشاند، در حالی که دیگر فرهنگ‌ها و زبان‌ها در حاشیه‌ای خاموش محو می‌شوند.بلوچ، ترک، کرد، عرب و اقوام دیگر در این بازخوانی نادیده گرفته می‌شوند، چرا که چارچوب ایدئولوژیک، تنها به صدای مرکز گوش می‌سپارد. این همگون‌سازی، خود را در اشکالی چون بی‌توجهی به آموزش به زبان مادری، حذف نشانه‌های هویتی و فرهنگی غیرمرکزی، به‌وضوح نشان می‌دهد. ماده ۱۵ قانون اساسی که به آموزش زبان‌های محلی در کنار فارسی اشاره دارد، عملاً در اکثر مناطق کشور اجرا نمی‌شود و به سندی معطل‌مانده بدل شده است.

راه‌حل جایگزین، نه در یک اصلاح سطحی، بلکه در دگرگونی بنیادین نگاه به ایران، به عنوان سرزمینی متکثر است؛ سرزمینی که نه یک صدا، بلکه هم‌آوایی اقوام، زبان‌ها و روایت‌های تاریخی‌اش آن را معنا می‌بخشد. لازمه‌ی چنین نگرشی، بازتوزیع واقعی قدرت و منابع است.

در بعد اقتصادی، باید استان‌ها و مناطق، از نقش اجرایی صرف خارج شوند و در فرآیند تصمیم‌سازی و سیاست‌گذاری سهمی واقعی داشته باشند؛ نه صرفاً به عنوان مجریان دستورات مرکز، بلکه به‌عنوان بازیگرانی مستقل و توانمند. در عرصه‌ی فرهنگ، به رسمیت شناختن زبان‌ها و هویت‌های گوناگون، نباید یک امتیاز یا نشانه‌ی تساهل، بلکه حقی بنیادین تلقی شود. آموزش، رسانه و تولیدات فرهنگی باید منعکس‌کننده‌ی این تنوع باشند.

در حوزه‌ی سیاست نیز، حرکت به‌سوی ساختارهای مشارکتی‌تر، از جمله انتخابی شدن مقام‌های محلی و ارتقاء اختیارات شوراهای منطقه‌ای، می‌تواند به بازتعریف رابطه‌ی ملت و دولت در سطح محلی منجر شود؛ رابطه‌ای که در آن مردم، تنها تابع نیستند، بلکه تصمیم‌گیر هم هستند.

این یادداشت نه از موضع ضدیت با وحدت ملی، بلکه در مخالفت با یکدست‌سازی تحمیلی نوشته شده است. ایرانِ واقعی در همزیستی اقوام، زبان‌ها، و تفاوت‌ها معنا پیدا می‌کند؛ نه در نسخه‌ی آرمان شهری از یک فرهنگ مرکزی. اگر قرار است ایران بماند، باید همه‌ی صداهایش شنیده شود. تنها با پذیرش و تقویت تنوع، می‌توان از چنگال مرکزگرایی عبور کرد و آینده‌ای عادلانه‌تر را برای همه‌ی ایرانیان ترسیم نمود.

نویسنده: علیرضا مردی

avatar
سلام

پایگاه خبری گون آیدین

مشاهده اخبار